پارت پنجم

زمان ارسال : ۲۱۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

ضخامت قالی به اندازۀ بند انگشتی در دستکش بود. کرمعلی زیلو را روی میز آهنی کارش پهن کرد و با هر بار اصابت دستش بر بدنۀ میز صدایش در فضای کوچک حجره پژواک می‌یافت، به سقف چوبین می‌خورد و مانند بومرنگ بر گوش کرمعلی و ماه‌منیر فرو می‌رفت.
- همین رو می‌خرم.
کرمعلی زیلو را لوله کرد.
- مبارکه.
پس از اتمام کارش زیلو را گوشه‌ی حجره گذاشت؛ دست بر کمر گرفت و قطره‌ی اشک ماه‌منیر آهست

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.