پارت صد و چهل و یکم

زمان ارسال : ۷۱ روز پیش

به وقتِ پنج بعدازظهر.هفت‌ ساعت مانده به دیدار با برسام!


دست‌هایش را در پشت کمرش به یکدیگر گره زده‌بود.مسیر مشخصی را با قدم‌هایش طی می‌کرد.طول مسیر را می‌رفت و برمی‌گشت.

دست‌های عرق کرده‌اش را با شلوارش پاک کرد.به عمل دم و بازدمش ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید