تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و نود
زمان ارسال : ۱۶۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه
با دقت به پریشانی او نگاه میکند. آوا را حتی در بدترین زمانی که با سمیر روبرو شده بود این طور درمانده ندیده بود. آن زمان از زیر پوستش شیرزنی بیرون آمده بود تا سمیر را بدرد. حالا پرندهای زخمی پیش رویش بود که با هر نزدیک شدن صدرا سعی میکرد خودش را کمی بیشتر عقب بکشد. تنها راه نزدیک شدن به او را در ملایمت میدید. این نرمش را نه در نگاهش که در لحنش هم میریزد.
- دوست داشتن حسیه که به هر ز
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
زنده باشید.
۶ ماه پیشصحرا
20از این که امشب مهمون پارت زیبای رمان قشنگت نیستم ناامید شدم اما رمانت ارزش صبر رو داره کاش بجای دوتا سه پارت هدیه میدادی بیشتر خوشحال میشدم😜
۶ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
عزیزمی شما.🥰🥰🥰🥰
۶ ماه پیشسمانه
10سلااام، نویسنده عزیز قلمتو دوست دارم، وقتی دارم میخونم، انگار منم ی گوشه از صحنه نشستم و دارم میبینم و میشنوم صداهارو، حسی که تو نوشتن داری معرکه اس، عالییی هستی عزیزم
۶ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
سلام دوست عزیز. خوشحالم که چنین حسی به داستان دارین. 😇🥰🥰🥰🥰
۶ ماه پیشفاطمه
۴۷ ساله 10عالی بود. صدرا چه زیبا صبوری میکنه ودل به دل آوا میده.کاش زود بهم برسن.
۶ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
😇😇🥰🥰🥰
۶ ماه پیشAa
00زیبا وعالی👏💐
۶ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
زنده باشید.🌺🌺🌺
۶ ماه پیشدلنیا
00واییی این صدرا خیلی خوبه واقعا آدم حسابیه میدونه چه حرفیو کجا بزنه
۶ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
یه دونه صدرا لطفا😁😅
۶ ماه پیشاسرا
10ممنون عالیه🙏😘
۶ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
عالی وجود شماست.🌺🌺
۶ ماه پیشZahra.s
00دلمون آب میشه تا اینا به هم برسن من که جای صدرا گوشت تنم آب شد
۶ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
ای جان.😅😅
۶ ماه پیشیانا
10درود آوا،آوا شده وآگاه بقول خانم اصغری این صدرا عجب شناگری 💘
۶ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
بله. وارد فصل قشنگ مخ زنی شدیم.😁🌺
۶ ماه پیشستاره
۲۰ ساله 20چیچیاقبوله مگه الکیه 😇
۶ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
😅😅😅
۶ ماه پیشفائزه
00عالی عزیزم
۶ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🥰🥰🥰
۶ ماه پیش
زهرا
00داستان بسیار جالبی هست