پارت صد و هشتاد و یکم

زمان ارسال : ۱۷۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه

تبلتم را جلوی هلن می‌گذارم تا کلیپی را که آماده کرده‌ام ببیند و نظرش را بگوید. نگاهی سرسری به کلیپ انداخته و با گفتن "خوب شده" دوباره سر گوشی‌اش بر می‌گردد. از همان جا که نشسته‌ام تنم را به سمتش دراز می‌کنم و گوشی را از دستش بیرون می‌کشم.
- بسه دیگه‌! سه ساعته چی داری می‌نویسی؟
با صورتی ناراضی نگاهم می‌کند.
- همایونه. الان جوابشو ندم فکر می‌کنه کم آوردم.
گوشی را پسش می‌

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فائزه سادات

    ۲۹ ساله 51

    عاای عزیزم ،ولی جدیدا پارتها خیلی کوتاه شده تامیای بری تو دل رمان تموم میشه 🥲🥲

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    سلام عزیزم. حجم پارتها کم نشدخ.🤔

    ۶ ماه پیش
  • Zahra.s

    20

    عالی

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    نگاهتون قشنگه.🥰

    ۶ ماه پیش
  • هل تو چای

    00

    هلن و همایون🤤کاش اینام یه داستان جداگونه داشتن واسه خودشون🥲

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    😁😁❤️

    ۶ ماه پیش
  • دلنیا

    30

    عالی❤

    ۶ ماه پیش
  • Aa

    20

    👏🌹

    ۶ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.