تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و هفتاد و هشتم
زمان ارسال : ۱۷۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه
صورتم به حالت عادی برگشته بود اما ضربان قلبم بالا و پوست دست راستم همچنان داغ بود. میدانستم گونههایم سرخ شده است و آماده بودم اگر بپرسد، برای تب گونههایم گرمای هوا را بهانه کنم اما درصد ملاحظهاش آنقدری بالا بود که چنین چیزی را به رویم نیاورد.
هلن لوکیشنی را که امیرحسین برایش فرستاده بود، برایم ارسال کرده بود. امیر خواسته بود هنگام بازدید از دفتر خودش هم باشد تا با صاحب ملک صح
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
یانا
00ای داد بیداد برای امیر حسین با دل سوخته
۶ ماه پیشZahra.s
10اخ جگرم سوخت واسه امیرحسین شاید اگه بد اینطور برخورد نمیکرد از خوشم نمیومد ولی خیلی آقاست صدای صدار هم که گوش نواز شد چه عالی قشنگ خیلی قشنگ
۶ ماه پیشاسرا
00امیرحسبن چقدرمرده وای یه دخترخوب براش بستون گناه داره خانمی😘🙏
۶ ماه پیشیانا
00این صدرا حالا که روی آوا شناخت پیدا کرده چرا حرف دلشو نمیزنه فقط داره ما ها رو، دق میده والا
۶ ماه پیش
سیتا
00خوب بود