پارت پنجاه

زمان ارسال : ۱۲۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه


فصل 52
عباس کلافه و عصبی بود. این روزها شدیداً به دنبال کار بود اما به هر دری می‌‌زد بسته بود. گاهی اوقات احساس نیاز شدید به پدرش می‌‌کرد اما غرورش همیشه در این مبارزه پیروز بود. مهناز خانم خیلی نگران بود و بهار هم از موضوع اطلاع داشت اما چیزی به بهمن و ملیحه نگفته بود. بهار هر روز به خانه مهناز خانم می‌‌آمد و به عباس روحیه می‌‌داد که با تلاش می‌‌تواند کار پیدا کند اما عباس واق

378
94,038 تعداد بازدید
451 تعداد نظر
71 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • دریا

    00

    چقدر قشنگ ممنون بانو زیبا بود 😍

    ۲ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    ♥️🌹

    ۲ ماه پیش
  • اسرا

    00

    بهارعباس چقدرخوبن حالاعباس کارپیداکنه عالی میشه

    ۲ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    👌❤

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید