پارت چهل و نهم

زمان ارسال : ۱۳۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه




فصل 42
عباس همانطور که روی نیمکتی در پارک نشسته و تمام صفحه نیازمندیها را از نظر می‌‌گذراند، اندیشید: «عجب غلطی کردیم ادامه تحصیل ندادیم.»
و نگاهی به پایش انداخت و زمزمه کرد: «این پاام شده قوز بالا قوز!»
به یاد پدرش افتاد که در چنین شرایطی می‌‌توانست کمکش کند اما فوراً پشیمان شد. شب که به خانه برگشت، مادرش در حال سیم جین کردنش بود:
ـ چی کار کردی؟ کار پیدا کرد

378
94,036 تعداد بازدید
451 تعداد نظر
71 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    عجب آدمی بابات حتی اگه بدترین رفتار رو داشت باید حال احوالش رو بپرسی. آدم زیرمنت پدرمادرش باشه بهترازبقیه ست🙏بانو💞

    ۲ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    واکنش‌ بچه‌ها در برابر رفتار پدر و مادرها با هم فرق می‌کنه. ممکنه یکی مثل عباس به دل بگیره و سال‌ها براش کینه شه. بچه دیگه‌ای توی دلش ناراحت باشه ولی حفظ احترام کنه و به ارتباطش با پدرش ادامه بده💞

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید