پارت چهل و هشتم

زمان ارسال : ۱۳۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه

شب که بهمن به خانه آمد، بهار و ملیحه به استقبالش رفتند و به گرمی سلام کردند. بهمن نگاهی به چشمان شاد آنها انداخت و لبخند زد:
ـ چی شده؟ چشماتون برق می‌‌زنه.
روی مبل نشست و ملیحه هم کنارش.
ـ ملیح تو خوب شدی؟
بهار برایش شربت لیمو آورد و گفت:
ـ بیا اینو بخور داداش! خیلی خنکه!
بهمن شربت را برداشت و یک سره سر کشید:
ـ دستت درد نکنه. خیلی چسبید.
بهار لیوان را از دستش گرف

378
94,033 تعداد بازدید
451 تعداد نظر
71 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید