زاچ به قلم ستاره لطفی
پارت ششم
زمان ارسال : ۱۷۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
هاکان ابروهای سیاهش را بالا انداخت و تا خواست او را بابت تنبلی زیاد از حدش شماتت کند، سورا خندهای کرد. پس از یک خداحافظی کوتاه دستی برایشان تکان داد و به سوی در کرمی و بیطرح خانه، قدم برداشت. دکمهی آیفون را فشرد و چند ثانیه بیشتر طول نکشید که در ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
آرتیست
۲۲ ساله 10تا جایی که من خوندم عالی بود،واقعا ممنون از نویسندش بابت این رمان زیبا. توی نوشتن جزئیات اصلا کم نذاشته و این مهارتش رو واقعا تحسین میکنم.. باعث میشه خواننده اون صحنه رو تصور کنه