ما ماندیم و عشق به قلم مرضیه نعمتی
پارت چهل و ششم
زمان ارسال : ۱۳۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 10 دقیقه
فصل 22
بهار و ملیحه و بهمن حاضر و آماده در انتظار خواستگارها بودند. زنگ که به صدا در آمد قلب بهار فرو ریخت و با عجله به آشپزخانه رفت. پرده را کنار کشید و عباس را دسته گل به دست و مهناز خانم را در حیاط دید. میهمانها داخل آمدند و با تعارف بهمن و ملیحه روی مبل نشستند. بهار شال زردش راکه فوق العاده به صورت معصومش میآمد مرتب کرد و چای ریخت و پذیرایی رفت. عباس سر به زیر بود و ب
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
بهاره
10چقدر خوب شد باهم ازدواج کردند ❤️حتی من انقد ذوق کردم که نگو😂 مرسی بابت رمان قشنگت بهترین رمانی بود که من خودم🍀