پارت چهل و چهارم :



فصل 20
کشمکش بهمن با بهار بر سر عباس هنوز ادامه داشت.
ـ داداش من دوست ندارم با احسان ازدواج کنم.
ـ عباس به دردت نمی‌‌خوره بهار.
ـ اصلاً من نمی‌‌خوام ازدواج کنم.
بهار به دنبال این حرف به اتاقش رفت. بهمن چنگی به موهایش زد و پشت در اتاق او ایستاد و با صدای بلند گفت:
ـ فکر عباس رو از سرت بیرون کن بهار.
و در را باز کرد و داخل رفت:
ـ وقتی یه خواستگار تحصیل ک

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۶۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    10

    مجتبی ببینم می تونی یانه🙏💋❤⚘

    ۷ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.