ما ماندیم و عشق به قلم مرضیه نعمتی
پارت سی و نهم :
مجتبی در حالی که کمپوت گیلاس را باز میکرد، گفت:
ـ دست مهمونا درد نکنه که مرتب برای عباس کمپوت میارن.
مهناز خانم در حال سبزی پاک کردن گفت:
ـ خوش به حال تو میشه دیگه... عباس که خودش لب نمیزنه!
ـ خودتم میخوری مامان خانم!
ـ نه به اندازه تو!
عباس از اتاق بیرون آمد و عصا به دست به طرف در خانه راه افتاد. مهناز خانم و مجتبی با دلسوزی به او نگاه کردند و مهناز خانم گفت
مطالعهی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۳۷ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
مرضیه نعمتی | نویسنده رمان
سپاس از لطفتون عزیزم
۶ ماه پیشآیدا
10خیلی پارت قشنگی بود 🥺❤️
۶ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
ممنون گلم❤
۶ ماه پیشبهاره
00کنجکاوم بدونم بهار سهم کدوم یکی میشه 😂فقط امیدوارم عباس و ابراهیم با هم به خاطر بهار دعواشون نشه😂
۶ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
😄💞
۶ ماه پیشاسرا
10وعباس بالاخره نصفش پیدا🙏❤
۶ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
❤
۶ ماه پیشصالح زاده
00خیلی عالیه چند قسمت دیگه داره ؟
۸ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
ممنون عزیزم ۷۱ پارت هست.
۸ ماه پیشFawtemeh
30به به غیرتی شدهههه😍💃🏻😅
۸ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
😍😍
۸ ماه پیش
لیلا
00مرسی از خوندن این رمان واقعا لذت میبرم