پارت سی و ششم

زمان ارسال : ۱۴۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه

بهار با ذوق در انتظار ورود بهمن و ملیحه بود. شب قبل بهمن تماس گرفته و اطلاع داده بود همراه ملیحه به اصفهان می‌‌آیند تا هم عمو را ببیند و هم بهار را با خود برگردانند. از حالا دلتنگ ملیحه و بهمن شده بود و فهمیده بود چقدر دوستشان دارد و تنها جایی که احساس آرامش دارد خانه آنهاست. احسان روی مبل نشسته و زیر نظرش گرفته بود. بهار سارافون زرشکی و زیر سارافونی سفید به تن داشت و زیبا و دلنشین به نظر م

378
93,954 تعداد بازدید
451 تعداد نظر
71 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    عالی بود مرسی مرضیه جونم❤️

    ۳ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    ❤❤

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید