پیله ی پروانه به قلم فرگل حسینی
پارت سی و هفتم :
******
پروانه از بالکن به حیاط نگاه میکرد. خدمه درحال آماده سازی مهمانی شب بودند. میزهارا می چیدند وصندلی هارا کِشان کِشان دنبال خودشان می کشاندند.
قطعا اگر او نزدیک به آنها بود. همهشان را بابت این کار سرزنش میکرد.
در همان حین حامی توجهش به او جلب شد. یک دانه قرص را در لیوان شیرکاکائو قاطی کرد وبه سمت او رفت. چند ثانیه پشت سرش ایستاد. موهای بلند پروانه با وزش بود توی صورتش م
مطالعهی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۴۴ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فرگل حسینی | نویسنده رمان
ایشالا آرامش پیدا میکنه نذر کنید😂💔
۴ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00یعنی مهمونی به چه مناسبت؟ و این حامی 🐄چی داخل شیر کاکائو پروانه چه قرصی ریخت؟ لطفا پروانه احساساتشون قبول نکن همش الکلی😥
۴ ماه پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
کاش واقعا یکی اینو به پروانه میگفت
۴ ماه پیشپرنیا
00پروانه چقد بیچاره ب نظر میاد اون از باباش اینم از حامی، کاش بشه یکی واقعا پیدا بشه بهش کمک کنه حداقل!!!!با این شوهر کردنش چش بازارو دراورده😒 پروانه بفهم ک بهار شاه دزده و خفش کن😂😂خباثت خون بالا😁
۸ ماه پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
باباش که خیلی باهاش خوبه وبه فکرشه.. اره واقعا اون لحظه ای که پروانه بفهمه که بهار چه ماری در آستینه🤟😎
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی
00عجب جنس خرابی داره این حامی...😐
۶ ماه پیشاسرا
00حامی جوری رفتارمیکنه که پروانه هیولاخودش بهاربیگناه ممنون فرگل خانمی😘
۸ ماه پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
اره تازه به خودش حق هم میده😐
۸ ماه پیش
اسرا
00فرگلی بگوچوقت این پروانه نگونبخت آرامش پیدامیکنه ازدست حامی آخه اسمش هم بهش نمیایدحامی😏🙏💋