ما ماندیم و عشق به قلم مرضیه نعمتی
پارت بیست و نهم :
فصل 11
دو روز بود که سارا به خاطر سرماخوردگی آرایشگاه نمیآمد و بهار برای عیادتش به خانهاشان رفته بود. سارا وقتی بهار را با قابلمه سوپ در دست دید خوشحال شد و بغلش کرد و گفت:
ـ دستت درد نکنه بهار جون! چرا زحمت کشیدی؟
ـ خواهش میکنم. زنداداشم سوپ درست کرده بود یدفعه یاد سرماخوردگی تو افتادم. گفتم یه کمیام برای تو بیارم. برات خوبه.
سارا سوپ را گرفت و طاهر
مریم گلی
10خدا کنه محبت بهار به دل عباس بیفته ،ومادرشو به خواستگاری بهار بفرسته ،ممنونم مرضیه جان