پارت بیست و نهم :




فصل 11
دو روز بود که سارا به خاطر سرماخوردگی آرایشگاه نمی‌‌آمد و بهار برای عیادتش به خانه‌‌اشان رفته بود. سارا وقتی بهار را با قابلمه سوپ در دست دید خوشحال شد و بغلش کرد و گفت:
ـ دستت درد نکنه بهار جون! چرا زحمت کشیدی؟
ـ خواهش می‌‌کنم. زنداداشم سوپ درست کرده بود یدفعه یاد سرماخوردگی تو افتادم. گفتم یه کمی‌‌ام برای تو بیارم. برات خوبه.
سارا سوپ را گرفت و طاهر

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۹ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۴۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    10

    خدا کنه محبت بهار به دل عباس بیفته ،ومادرشو به خواستگاری بهار بفرسته ،ممنونم مرضیه جان

    ۸ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    ♥️♥️

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.