ما ماندیم و عشق به قلم مرضیه نعمتی
پارت بیست و هفتم
زمان ارسال : ۱۵۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
فصل ۰۱
بهار دختر شهلا را که با خودش به آرایشگاه آورده بود، در آغوش گرفته و میگفت:
ـ چهقدر نازه!!
شهلا خندان گفت:
ـ نظر لطفته! به نازی تو که نمیرسه.
اشرف خانم در حال باد زدن خود با باد بزن به لیلا چشمک میزد که با بهار صحبت کند. لیلا ناراحت از کار مادرش آرام گفت:
ـ من نمیگم.
ـ غلط میکنی نمیگی.
ـ برای چی وقتی میدونم فرامرز به دردش ن
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
اسرا
00ازکاربیکارنشه بهار؟اصلا فرامرزموضوع میدونه که عاشق شده🙏😘💞