پارت بیست و ششم

زمان ارسال : ۱۵۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

شب که عباس و مهناز خانم آمدند، مجتبی مقابل تلویزیون دراز کشیده بود. مهناز خانم غرغر کنان و عباس پشت سرش داخل شدند.
ـ دختره که قد و هیکلش باهات جور بود. چی می‌‌گی پس تو؟
ـ می‌‌گم اسکلت مردنی بود. دست بهش می‌‌زدی می‌‌شکست، پودر می‌‌شد.
ـ همه که بی عیب و نقص نیستند. تو یه دختر کامل می‌‌خوای. دختر کاملم پیدا نمی‌‌شه. بالاخره خواستگاری هر کی‌‌ام بری یه چیش می‌‌لنگه. بد می‌

378
93,791 تعداد بازدید
451 تعداد نظر
71 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نسترن

    00

    خوبه💜

    ۴ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    عالی بود مرسی مرضیه جونم ❤️❤️تهش بهار خوش قلبمون میگیری عباس خان😁😛🙈

    ۴ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    🥰🥰

    ۴ ماه پیش
  • اسرا

    20

    جعفرازدست زنش میناله ولی به عباس میگه بذارزنم برات زن ببینه🙏💞

    ۴ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    دیگه کار عباس به جایی رسیده که جعفرم با وجود اختلاف با زنش می‌خواد از طریقش کاری برای عباس کنه🙂❤

    ۴ ماه پیش
  • ......

    30

    کاملا معلومه چه دختری براش در نظر گرفته.😆😆😆😆😆هیچ انسانی کامل نیست و به قول قدیمی ها سیرت زیبا خوبه نه صورت.ممنون نویسنده جان عالی بود تا اینجا فقط خدا کنه تو گوشش بره

    ۴ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    در طول زمان تجربیات زندگی به آدم‌ها یاد میده که فرد مناسب برای زندگی آینده‌شون چه کسی می‌تونه باشه🙂♥️🙏

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید