پارت بیست و هفتم

زمان ارسال : ۱۵۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

فصل ۰۱

بهار دختر شهلا را که با خودش به آرایشگاه آورده بود، در آغوش گرفته و می‌‌گفت:
ـ چه‌‌قدر نازه!!
شهلا خندان گفت:
ـ‌‌ نظر لطفته! به نازی تو که نمی‌‌رسه.
اشرف خانم در حال باد زدن خود با باد بزن به لیلا چشمک می‌‌زد که با بهار صحبت کند. لیلا ناراحت از کار مادرش آرام گفت:
ـ من نمی‌‌گم.
ـ غلط می‌‌کنی نمی‌‌گی.
ـ برای چی وقتی می‌‌دونم فرامرز به دردش ن

378
93,897 تعداد بازدید
451 تعداد نظر
71 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    ازکاربیکارنشه بهار؟اصلا فرامرزموضوع میدونه که عاشق شده🙏😘💞

    ۴ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    فرامرز یه نظر تو آرایشگاه بهارو دیده❤🌹🌱

    ۴ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    عالیییییی عالیییی مرسی هوراااا بهار اعتراف کرد که عاشق عباس 😍😍حالا یارم بیا دل دارم بیا 💃💃😍😍

    ۴ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    😄😄

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید