پارت هفتاد و یکم :

آرسین روی ایوان ایستاد و به دور دست‌ها خیره شد. شب، رنگ را از زمین‌ها و باغ‌های سرسبز اطراف برچیده بود. ماه نیمه بود و مانند کاسه‌ای نقره‌فام، ستاره‌ها را یک‌به‌یک از معجون نقره‌ای‌اش لبریز می‌کرد. جز صدای جیرجیرک‌ها و هجوم نم رطوبت، صدای دیگری نبود. آن روزها به تنها چیزی که بیشتر از همه احتیاج داشت، آرامش بود. ذهنش شلوغ و نامطمئن بود. حتی از قبل هم بیشتر...
_اینجایی؟
اندکی

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۲۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    00

    این طور که معلومه علاقه آرسین به لیا تقریباً از روی اجبار بوده وحالا چطور با این موقعیت که توی جبهه مخالف تانیا قرار داره می خواد عشقش رو به تانیا ثابت کنه ،ممنونم نویسنده جان

    ۸ ماه پیش
  • زهرا رحمانی | نویسنده رمان

    آرسین راه درازی در پیش داره. ممنون از شما 😘❤️

    ۷ ماه پیش
  • زهرا رحمانی | نویسنده رمان

    آرسین راه درازی در پیش داره. ممنون از شما 😘❤️

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.