پارت بیست و سوم

زمان ارسال : ۱۵۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

بهار در حال سشوار گرفتن به موهای خانومی با رویا حرف می‌‌زد و درباره خیابان نزدیک پارک می‌‌گفت.
رویا گفت:
ـ سشوارو اینطور که من می‌‌گیرم بگیر تا موهاش نسوزه.
بهار مطیعانه همان حرکت را کرد و رویا در تأیید حرف‌‌های او گفت:
ـ آره بابا اون خیابونه خیلی ترسناکه. یدفعه منو یه مرده اون ورا دنبال کرد، داشتم سکته می‌‌کردم. انقدر جیغ زده بودم گلوم گرفته بود. تا یه هفته کابوس اون

378
93,667 تعداد بازدید
451 تعداد نظر
71 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    ببخشیدولی ایکاش نمینوشتی پسرسیاه که متهم به تبعیض نشوید🙏😘

    ۴ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    منظور این بود یه پسر با چنین مشخصه ظاهری مزاحم شده بود. توی روایت های اطرافیان معمولا ظاهر بیان میشه و از طرز بیان معلومه که قصد به هیچ وجه تبعیض نیست♥️🌹

    ۴ ماه پیش
  • نسترن

    00

    زیبا💖

    ۴ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    🙏♥️

    ۴ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 10

    عالی بود مرسی مرضیه جونم ❤️❤️

    ۴ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    🌹🌱

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید