پارت بیست و دوم

زمان ارسال : ۱۵۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

بهار ذوق کرد و همراه او شد. هر دو بی هیچ حرف به طرف خانه اشرف خانم راه افتادند. عباس همان‌‌طور که راه می‌‌رفت و به روبه رو نگاه می‌‌کرد، گفت:
ـ دیگه به اون موضوع فکر نکن! تموم شد.
ـ عباس آقا اگه شما نیومده بودی من چه خاکی تو سرم می‌‌ریختم؟
ـ خدا خیلی دوستت داره.
بهار به صورت خونسرد او نگاه کرد و در دل گفت: "منم تو رو خیلی دوست دارم."
آنقدر در فکر عباس بود که کوچه اشرف خانم

378
93,636 تعداد بازدید
451 تعداد نظر
71 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • محمد

    00

    عالی

    ۲ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    🙏🌺

    ۲ ماه پیش
  • زهرا

    ۱۷ ساله 00

    1403/3/21تاریخ ساعت 00:19واریز کردم

    ۴ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    عزیزم درخواست عضویت بدید. کادر آبی که زیر پارته درخواست عضویته. از طرف من یک پیام درباره نحوه عضویت براتون میاد. همونجا قسمت پیامکها اطلاعاتتون رو وارد کنید تا بتونم عضوتون کنم. از قسمت نظرات نمیشه.

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید