ما ماندیم و عشق به قلم مرضیه نعمتی
پارت بیست و یکم
زمان ارسال : ۱۵۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
بهار داخل آرایشگاه شد و به محض ورود چشمش به لیلا افتاد که مشغول آرایش دختری بود و کارآموزان دیگر هم در حال درست کردن مو و آرایش عدهای دیگر. نزدیک لیلا رفت و گفت:
ـ کمک نمیخوای؟
لیلا عرق ریزان گفت:
ـ اگه برات زحمتی نیست یه توک پا برو دم خونه ما بگو مادرم بیاد آرایشگاه. از نیم ساعت پیش که رفته هنوز برنگشته... گفت زود برمیگرده! هر چهقدرم بهش زنگ میزنم جواب نمی
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
بهاره
۱۳ ساله 00خیلی به موقع رسید عباس چه پسر غیرتی هستش ♥️♥️♥️ایشالله یه دختر خوب نصیبش بشه مثل بهار😁