ما ماندیم و عشق به قلم مرضیه نعمتی
پارت بیست
زمان ارسال : ۱۶۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
فصل 8
مهناز خانم در حال کشیدن جارو برقی بود که عباس آمد. کلافه از سر و صدای جارو برقی گفت:
ـ خاموشش کن مامان! گوشام کر شد!
مهناز خانم تازه متوجه آمدن پسرش شد. جارو برقی را خاموش کرد و سیم را از برق کشید و در حالی که عرق روی پیشانیاش را پاک میکرد، گفت:
ـ کی اومدی؟
عباس در حالی که میگفت: «غذا چیه؟» به طرف آشپزخانه رفت و در قابلمه را برداشت و با دیدن خورشت قیمه درِ آن ر
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
Zarnaz
۲۰ ساله 00عالیییی عالیییی مرسیییی مرضیه جونم 😍❤️