پارت شصت و ششم :

_طولش نده! به خاطر نجات جون خودت میگم!
_باشه! تا ماشین و روشن کنی برمی‌گردم!
سیاوش که به طرف ماشینش دوید منم تو تاریکی و سرما رفتم به طرف کلبه.
هنوز هضمش برام مشکل بود که چندین ساعت از عمرم و بدون اینکه چیزی ازش بفهمم از سر گذروندم.
انگار از صبحی که به طرف خونه ی پیام رفته بودیم تا اون لحظه به یه چشم بهم زدن گذشت. تنها نکته ی مثبت این بود که همگی سالم بودیم، اونم به طرز کاملاً م

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۱۰ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۷۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سمیرا

    00

    الاهی باز خفتش کردن

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.