ما ماندیم و عشق به قلم مرضیه نعمتی
پارت هجده :
عباس سوئیچ به دست و خسته از در داخل رفت و بوی غذا به مشامش خورد. به مادرش که در حال هم زدن غذای داخل قابلمه بود سلام کرد و آشپزخانه رفت. وضو گرفت و سجاده پهن کرد و نمازش را خواند. خسته و کلافه بود. اصلاً نفهمید نمازش را چه خواند. انگار فقط میخواست ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
چکاوک
۲۷ ساله 00عالی