پارت پنجم

زمان ارسال : ۱۹۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

بهار در حال گذر از کوچه‌‌ای بود که چشمش به آرایشگاه اشرف خانم افتاد و یادش آمد دو هزار تومان بدهکار است. پرده آرایشگاه را کنار زد و داخل رفت. اشرف خانم طبق معمول مشتری داشت و کارآموزانش در قسمت‌‌های مختلف آرایشگاه پراکنده بودند. لیلا دختر اشرف خانم ک ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.