شکار او به قلم حدیث افشارمهر
پارت سی و دوم
زمان ارسال : ۲۲۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
از پشت میز بلند شد و کمی مکث کرد با سرعت به رفتنم ادامه دادم اما لعنتی زانوهام بدجور درد می کشیدن و حریر کوفتی لباس جلوی باز شدن دستو پام رو می گرفت.
به ثانیه نکشید که جفت پاهاش رو هم گام با خودم دیدم. روح از تنم جدا شد وقتی که درست ج ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
سپیده
10اع تو پارتا قبلی گفتم هانتر الیسا رو با دستاش بلند نمیکنه اینجا به حرفم گوش کرد بچه با دست بلند کرد 😔😂