مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت پنجاه و سوم
زمان ارسال : ۱۹۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 15 دقیقه
عطا نشسته بود روی صندلی حصیری توی بالکن. درست مقابل زنش! چشمانش را خیلی آرام توی باغ نیمه تاریک میچرخاند و آنقدر توی فکر بود که نه صدای جیرجیرک را میشنید و نه بخاری که از فنجانِ چای هلدارش بلند میشد را میدید. فریال و ترمه هر کدام توی اتاقهای خودشان بودند؛ اما همزمان توی سر عطا هم چرخ میخوردند.
- من هنوزم ازت دلخورم عطا!
سحر فنجان لب طلاییاش را روی نعلبکی توی دستش نگ
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
آزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خیلی خیلی خیلی🥲
۳ ماه پیشنیلوفرسامانی
00من پیمان رو خیلی دوست دارم🥺 مظلومه...💔
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا خیلی مظلومه🥲💔
۴ ماه پیشمنیر
00عالی🌺
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
😍💚
۶ ماه پیشایلما
00پیمان و فریالم بهم میان نظرت🫢☹️😂واقعن ناراحتم براش ک زودتر زنش بدیم😁حالاباز بگیم فرهاد چرا انقدر پررو وبی تربیت تشریف دارن معلومه ک ب عطا رفته😜
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
اینکه این آقا به کی رفته ثابت شدهاس😅 چه به دیگر کاراکترهای رمان... چه به مخاطبین و چه به من! پیمان و فریال هیچ حسی به همدیگه ندارن
۶ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 003-ترمه رو بکشه همش به نام خودش میشه😛😁4-ایشالله که نشه ولی خیلی بده اگه بشه آخه خیلی بهم میاننن کی دلش میاد معین به این آقایی رو دوماد خودش ندونه؟ هیچ***همه قبولش میکنن😍🙈آقای کراش منظورت کیه؟ 🙈
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
اگه ژانر جنایی رو داشتیم قطعا ترمه رو میکشتن😂 آخ میبینی؟ واقعا کی دلش میاد معین رو به عنوان داماد خودش قبول نکنه؟؟ آقا... مهربون... مودب... یاور همیشه مومن🤦
۶ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 002-واییی آره مخصوصا تو مهمونیا به قول***ام ظرف های رو میشوریم که تو عمرمون ندیدیم🤦 ♀️فقط یه زخم خورده میفهمه چی میگم😁تازه لیوان هام صد برابر میشه هی میرین میان لیوان جدید برمیدارن 🤦 ♀️🤣
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
تو مهمونیا که من خودمو با جملهی «عه دستکش ندارید؟ من دستام حساسیت داره نمیتونم کمک کنم» معاف میکنم😅
۶ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00ببخشید با تاخیر دارم نظر میزارم وقت نکرده بودم تا الان بخونم آخه جمعه و پنجشنبه کلاس دارم چرا زودتر تابستون نمیاد🥺🙃
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
فدای سرت😘😘💚💚
۶ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00سلام به روی ماهت پارت عالیه مرسی💋❤️آخی خیلی بده زن به شوهر خودش شک داشته باشه🤦 ♀️ایشالله مشکلشون حل بشه🙏3️⃣ 1-چه محبت قشنگی😍راحت میتونه بحث عوض کنه و مخ زنه فرهاد کپی باباش😛😍🙈آره واقعا سوال بود
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا شک به همسر از طرف هرکدومشون خیلی بده😩😩 طفلی معین چی کشیده😭😭😭
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
محبتش هم شبیه خودشه و مثل کسی نیست😅البته هر روز بیشتر از دیروز متوجه میشیم که فرهاد خودِ باباشه😅
۶ ماه پیشهانا
00وااای فرهاد ک کلا منحرفه حالا ی محبتی از گلشن دید دیگه چ شود نمی دونم چرا زیاد گلشن ب دلم نمیشینه شاید بخاطر اینه ک از اول عاشق فرهاد نبود 😅
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
چرا هییییشکی حواسش به این نیست که فرهاد هم یه زمانی گوشه چشمی به پریناز داشته؟🤨 تا چه اندازه تبعیض.. تا چه اندازه طرفداری هم وطن؟
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
باید یه کاری کنم فرهاد رو از چشم همه بندازم زیادی داره محبوب میشه خیلی خطرناکه🙄
۶ ماه پیشپرنیا
00چقدقشنگ بسحر محبت میکنه🥰🥰 بله بله خیلی هم پیش اومده 😫😫😫 عکس العمل فرهاد فقط در جواب گیس کشی گلشن😂😂😂 آخ جوننن ولی تا یکشنبه🤕🤕
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
فرهاد در هر لحظه و موقعیتی دلایلی هم که به ذهنش میرسه منحرفانهاس😣
۶ ماه پیشآمینا
00آخه یدفه محبت دید بچه ذهنش منحرف میشه دیگه😅😅آخه گلشن نمیدونی فرهاد جنبه نداره سه بار بوسش کردی میرسه به کار مهم، تنت میخاره توهم🤣🤣
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
😂😂😂😂 گلشن هنوز عادت نکرده
۶ ماه پیشفاطی
00زیبا...دلنشین مثل همیشه.کراش العالمین؟؟؟این چی بود دیگه آزاده جون سختش کردی.وای گلشن هم مثل فرهاد بی تربیت شده.عطا هم آخر رضایت میده چون فریال و معین خیلی بهم میان.دل دخترشو نمیشکونه مطمئنا
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
قربونت مرسی. اون که فرهاده از بس طرفدار داره😩🤦 زن و شوهرا هم که بعد یه مدت شبیه هم میشن گلشن که نتونست روی فرهاد تاثیر بذاره ولی فرهاد گذاشته😅
۶ ماه پیشآمینا
00اگه دیر کامنت دادم چون دیروز کامنتام پرشده بود😉😉مکمل های جذاب کراش العالمین دیگه چیه ؟؟؟نذارمون تو خماری بچه.پارت هدیه نمیدی دخترخانم😇🥰😇🥰
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آره میدونم اشکالی نداره فدای سرت💚 خیر پارت هدیه نمیدم این کف دست✋اگه مو میبینی بکن😔
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مکملهای جذاب(عطا و مرتضی) کراش العالمین (فرهاد) 😅
۶ ماه پیشآمینا
00۴.نه دیگه اذیت نکن.سخت بگیره.دیر راضی بشه ولی قطع رابطه نگو، غیرازمعین وفریال ماهم گناه داریم🥲حالا تو یه ملاقات پدرزن ودامادی جور کن مهر دوماد میفته به دلش هرچند شاید دیر رضایت بده ولی دلش راضی میشه
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
امیدوارم راضی بشه🥺 والله بخدا عطا خییییییلی هم دلش بخواد! از معین بهتر کی هست؟ آقا، مودب، مهربون.... دو کلمه حرف بزنه تمام ادبیات عطا و فرهاد رو میذاره تو جیبش
۶ ماه پیشآمینا
00مرسی عزیزم۱.بااینجور حرف زدن عطا به این نتیجه رسیدم فرهادبه باباش رفته همه چیزش،حتی ابراز عشقشون🥰خوبه که به این دوتا هم بها دادی🥲۲.آره خیلی۳.عطا غیرقابل پیشبینیه واقعا نمیدونم چجوری ولی مطمئنامیتونه
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
اوووووه فرهاد کپی برابر اصل خود عطاست فقط نمیدونم هیچکدوم همو گردن نمیگیرن از این بابت😩😩😩منو هم این وسط اسیر کردن بخدا
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خوشحالم به توانایی عمو عطا باور داری🥰 جادوگره این آقا از بس توانمنده😅💚
۶ ماه پیش
مهدخت
00اخی پیمان چقدر اروم و مظلومه