پارت پنجاه و دوم

زمان ارسال : ۱۳۵ روز پیش

دهان فریال به اندازه‌ی یک بند انگشت باز ماند. ناگهان سرمایی را احساس کرد که روی شانه‌هایش نشست و رخوت تنش را به کلی سست کرد. هاج و واج سر پایین افتاده‌ی مرد مقابلش را نگاه می‌کرد و حالا با سکوتشان، زمزمه‌ی حاضرین توی کافه واضح تر شنیده شد. دخترِ میز کناری به صحبت‌های دوستش با صدای بلند خندید و گفت:
- وای از دست تو!
فریال لب‌هایش را خیلی آرام روی هم گذاشت و فکر کرد ای کاش می‌توان

1193
143,581 تعداد بازدید
6,441 تعداد نظر
123 تعداد پارت

اطلاعیه ها :

آزاده دریکوندی : ۴ ماه پیش

❌توجه❌
بیست و چهار ساعت پس از رایگان شدن آخرین پارت مونالیزا، تمام پارت‌های این رمان دوباره به حالت وی‌آی‌پی بر می‌گردن.
با احترام
نویسنده‌ی رمان

آزاده دریکوندی : ۳ ماه پیش

🔴 مونالیزا رو چجوری سریع بخونم؟🤔
با خرید اشتراک! روی «درخواست عضویت» بزنید یک پیام خودکار حاوی شماره حساب و هزینه ی اشتراک براتون میاد. بعد از واریز، تاریخش رو در جواب همون پیام بنویسید و شما فورا و مستقیم عضو می شید... بعد می بینید که تمام پارت ها براتون به رنگ سبز درمیاد و بدون محدودیت می تونید رمان رو بخونید.
همچنین می تونید تاریخ واریزتون رو هم در کانال تلگرامی
Writers _online
✅ادیت ها و اطلاعیه های رمان هم در همین کانال☝️
بفرستید تا در پی وی کد عضویت دریافت کنید
❌خبر مهم و فوری❌
حالت سکه ای در تاریخ یکشنبه ۱۱ شهریور ماه برداشته و اشتراک رمان نیز افزایش خواهد یافت.
۲۴ ساعت پس از پایان پارت گذاری؛ رمان از حالت سکه ای خارج می شه و دلیلش توی کانال تلگرامی نوشته شده.
با احترام
نویسنده ی رمان

آزاده دریکوندی : ۳ هفته پیش

سلام نویسنده ی رمان هستم😅 وَ قراره آخرین اطلاعیه این رمان رو بخونید.
از بیست و پنجم دی ماه تا به امشب با رمان مونالیزا کنارتون بودم... با قصه ای که گاهی شما رو احساساتی کرد و گاهی خندوند و گاهی هم به شما نشون داد خصلت های ناپسند چقدر می تونن آزار دهنده باشن!
در کنار شما لحظات فوق العاده ای داشتم که به من نشون داد آنلاین نویسی با تمام سختی ها و استرس هایی که برای شخص نویسنده داره چقدر می تونه لذت بخش باشه.
از آدم هایی براتون گفتم که به وجودشون ایمان دارم حتی اگه توی سرم زندگی کنن و تمام تلاشم رو کردم تا شما هم مثل خودم با قلبتون احساسشون کنید و از پس کلمات و جملاتی که نوشتم اون ها رو ببینید.
اومدم بهتون بگم این نهایت تلاش من برای روایت این قصه در تمام این ۱۲۳ پارت بود که با عشق فراوان تایپ کردم.
تشکر ویژه دارم از دوستانی که برای حضورشون در اینجا ارزش قائل بودن و با کامنت هاشون اعلامش کردن.
بسیار بسیار ممنونم که با حمایت های شما وجود «مونالیزا» در چارت برترین ها ثابت بود... چه در رمان های برتر هفته، ماه و سال و چه در پر بحث ترین ها!
و تشکر می کنم از دوستانی که به قلم و تعهد کاری بنده در رابطه با پارت گذاری به موقع اعتماد کردن و اشتراک رمان رو خریداری کردن.
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که عقیده داشتن سکه هایی که می گیرن بنده رو ثروتمند نمی کنه و به عشق رمان با سختی های سکه گرفتن کنار اومدن و همراهم بودند .
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که رمان رو بدون سکه و رایگان خوندن؛ اما خودشون رو مسئول دونستن کامنت هایی جهت حمایت از رمان بذارن.
خداحافظ خانواده ی مظفری
خداحافظ خانواده ی رفیعی
و خداحافظ خانواده ی امینی
💚💚💚
رمان جدید بنده با نام «مهمیز های سیاه» در ژانر مافیایی و اکشن و با قصه ای کاملا متفاوت در حال پارت گذاری در بخش آنلاینه که همراهی شما رو با عشق می طلبه💚

امیدوارم از رمان لذت برده باشید و بدونید که دوستی ما پایداره💚

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نیلوفرسامانی

    00

    فریال بنده خدا تنها دغدغه اش این بوده یکی براش شعر بخونه😂😂 چا رمانتیک بچه😁🤭

    ۲ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    خیلی لوس و رمانتیکه... همه‌اش دنبال فضای شاعرانه‌اس😅

    ۲ ماه پیش
  • Zahra

    ۲۵ ساله 10

    جالبه مشخصه اصلی رمان اینه که از زندگی واقعی دور نیست وما برای هر کدوم از ادم های داستان کسی رو میشناسیم ولی چرا همش فکر میکردم اتفاقی که برای معین افتاده ی چیز خیلی عجیب غریبه در صورتی که نبود🤔

    ۴ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    چون من می‌خواستم که اینجوری فکر کنی😂😂

    ۴ ماه پیش
  • منیر

    00

    😍

    ۴ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    💚😍

    ۴ ماه پیش
  • پرنیا

    10

    ای وای عزیزم 🥹🥹🥹سرما خورد ک اونم شدید😂😂😂معصومه بانو اگه بدونی چطوری سرما خورده براش چایی نبات نمیاری مادرجان😁 توی ی اطلاعیه بنویس بخدا فرهاد هست بیاین🥺مرسی ازت ک انقد خوب مینویسی❤️

    ۴ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    دقیقا!😂اگه بدونن چجوری سرما خورده قطعاااا از خشم مصطفی یکی که در امان نمی‌مونه... مصطفی سر معین رو بیخ تا بیخ می‌بره🤦

    ۴ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    خواهش می‌کنم قربونت☺️💚

    ۴ ماه پیش
  • ایلما

    00

    پریسا جون خودش لایق معین ما نبوده این وصله ها بهش نمیچسبه 😜شایدچون رویای دژاوو فرهاد میرزا رو داشت 😁شایدم متوجه بودن فرهاد اینجا نشدن😂😂درکل رمانت روال آروم وقشنگی داره واقعا از خوندنش خسته نمیشی

    ۴ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    آره شاید ندونن فرهاد اینجا هم هست....🤔 اون مهره‌ی ماری که گفتی معین داره رو من فکر می‌کنم در اصل فرهاد داره😩اونم برای مخاطبینم... وگرنه در میان خود کاراکترا که انقدرا هم تحویلش نمی‌گیرن😅

    ۴ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    مرسی از تعریفت🥺💚

    ۴ ماه پیش
  • ایلما

    00

    خدای من معین سرماخوردگیشم دوسداشتنی فکرکنم مهره مارداره 😍ازبس آقاست حالا فکرکن مامانش بفهمه مریضی و از بغل فریال گرفته چ شود😂

    ۴ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    مامانش بفهمه می‌شینه یه گوشه گریه می‌کنه😂

    ۴ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    بلاخره راز مگوی معین فاش شد ،وامیدوارم عطا منطقی به این موضوع وهمچنین علاقه دخترش به معین فکر کنه ممنونم آزاده جان

    ۴ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    خواهش می‌کنم. منم امیدوارم عطا یه گوشه چشمی هم به این علاقه نشون بده🥺داماد مثل معین از کجا می‌خواد پیدا کنه آخه🙄

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید