مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت پنجاه و دوم
زمان ارسال : ۱۳۵ روز پیش
دهان فریال به اندازهی یک بند انگشت باز ماند. ناگهان سرمایی را احساس کرد که روی شانههایش نشست و رخوت تنش را به کلی سست کرد. هاج و واج سر پایین افتادهی مرد مقابلش را نگاه میکرد و حالا با سکوتشان، زمزمهی حاضرین توی کافه واضح تر شنیده شد. دخترِ میز کناری به صحبتهای دوستش با صدای بلند خندید و گفت:
- وای از دست تو!
فریال لبهایش را خیلی آرام روی هم گذاشت و فکر کرد ای کاش میتوان
اطلاعیه ها :
❌توجه❌
بیست و چهار ساعت پس از رایگان شدن آخرین پارت مونالیزا، تمام پارتهای این رمان دوباره به حالت ویآیپی بر میگردن.
با احترام
نویسندهی رمان
🔴 مونالیزا رو چجوری سریع بخونم؟🤔
با خرید اشتراک! روی «درخواست عضویت» بزنید یک پیام خودکار حاوی شماره حساب و هزینه ی اشتراک براتون میاد. بعد از واریز، تاریخش رو در جواب همون پیام بنویسید و شما فورا و مستقیم عضو می شید... بعد می بینید که تمام پارت ها براتون به رنگ سبز درمیاد و بدون محدودیت می تونید رمان رو بخونید.
همچنین می تونید تاریخ واریزتون رو هم در کانال تلگرامی
Writers _online
✅ادیت ها و اطلاعیه های رمان هم در همین کانال☝️
بفرستید تا در پی وی کد عضویت دریافت کنید
❌خبر مهم و فوری❌
حالت سکه ای در تاریخ یکشنبه ۱۱ شهریور ماه برداشته و اشتراک رمان نیز افزایش خواهد یافت.
۲۴ ساعت پس از پایان پارت گذاری؛ رمان از حالت سکه ای خارج می شه و دلیلش توی کانال تلگرامی نوشته شده.
با احترام
نویسنده ی رمان
سلام نویسنده ی رمان هستم😅 وَ قراره آخرین اطلاعیه این رمان رو بخونید.
از بیست و پنجم دی ماه تا به امشب با رمان مونالیزا کنارتون بودم... با قصه ای که گاهی شما رو احساساتی کرد و گاهی خندوند و گاهی هم به شما نشون داد خصلت های ناپسند چقدر می تونن آزار دهنده باشن!
در کنار شما لحظات فوق العاده ای داشتم که به من نشون داد آنلاین نویسی با تمام سختی ها و استرس هایی که برای شخص نویسنده داره چقدر می تونه لذت بخش باشه.
از آدم هایی براتون گفتم که به وجودشون ایمان دارم حتی اگه توی سرم زندگی کنن و تمام تلاشم رو کردم تا شما هم مثل خودم با قلبتون احساسشون کنید و از پس کلمات و جملاتی که نوشتم اون ها رو ببینید.
اومدم بهتون بگم این نهایت تلاش من برای روایت این قصه در تمام این ۱۲۳ پارت بود که با عشق فراوان تایپ کردم.
تشکر ویژه دارم از دوستانی که برای حضورشون در اینجا ارزش قائل بودن و با کامنت هاشون اعلامش کردن.
بسیار بسیار ممنونم که با حمایت های شما وجود «مونالیزا» در چارت برترین ها ثابت بود... چه در رمان های برتر هفته، ماه و سال و چه در پر بحث ترین ها!
و تشکر می کنم از دوستانی که به قلم و تعهد کاری بنده در رابطه با پارت گذاری به موقع اعتماد کردن و اشتراک رمان رو خریداری کردن.
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که عقیده داشتن سکه هایی که می گیرن بنده رو ثروتمند نمی کنه و به عشق رمان با سختی های سکه گرفتن کنار اومدن و همراهم بودند .
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که رمان رو بدون سکه و رایگان خوندن؛ اما خودشون رو مسئول دونستن کامنت هایی جهت حمایت از رمان بذارن.
خداحافظ خانواده ی مظفری
خداحافظ خانواده ی رفیعی
و خداحافظ خانواده ی امینی
💚💚💚
رمان جدید بنده با نام «مهمیز های سیاه» در ژانر مافیایی و اکشن و با قصه ای کاملا متفاوت در حال پارت گذاری در بخش آنلاینه که همراهی شما رو با عشق می طلبه💚
امیدوارم از رمان لذت برده باشید و بدونید که دوستی ما پایداره💚
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خیلی لوس و رمانتیکه... همهاش دنبال فضای شاعرانهاس😅
۲ ماه پیشZahra
۲۵ ساله 10جالبه مشخصه اصلی رمان اینه که از زندگی واقعی دور نیست وما برای هر کدوم از ادم های داستان کسی رو میشناسیم ولی چرا همش فکر میکردم اتفاقی که برای معین افتاده ی چیز خیلی عجیب غریبه در صورتی که نبود🤔
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
چون من میخواستم که اینجوری فکر کنی😂😂
۴ ماه پیشمنیر
00😍
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
💚😍
۴ ماه پیشپرنیا
10ای وای عزیزم 🥹🥹🥹سرما خورد ک اونم شدید😂😂😂معصومه بانو اگه بدونی چطوری سرما خورده براش چایی نبات نمیاری مادرجان😁 توی ی اطلاعیه بنویس بخدا فرهاد هست بیاین🥺مرسی ازت ک انقد خوب مینویسی❤️
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
دقیقا!😂اگه بدونن چجوری سرما خورده قطعاااا از خشم مصطفی یکی که در امان نمیمونه... مصطفی سر معین رو بیخ تا بیخ میبره🤦
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خواهش میکنم قربونت☺️💚
۴ ماه پیشایلما
00پریسا جون خودش لایق معین ما نبوده این وصله ها بهش نمیچسبه 😜شایدچون رویای دژاوو فرهاد میرزا رو داشت 😁شایدم متوجه بودن فرهاد اینجا نشدن😂😂درکل رمانت روال آروم وقشنگی داره واقعا از خوندنش خسته نمیشی
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آره شاید ندونن فرهاد اینجا هم هست....🤔 اون مهرهی ماری که گفتی معین داره رو من فکر میکنم در اصل فرهاد داره😩اونم برای مخاطبینم... وگرنه در میان خود کاراکترا که انقدرا هم تحویلش نمیگیرن😅
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مرسی از تعریفت🥺💚
۴ ماه پیشایلما
00خدای من معین سرماخوردگیشم دوسداشتنی فکرکنم مهره مارداره 😍ازبس آقاست حالا فکرکن مامانش بفهمه مریضی و از بغل فریال گرفته چ شود😂
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مامانش بفهمه میشینه یه گوشه گریه میکنه😂
۴ ماه پیشمریم گلی
00بلاخره راز مگوی معین فاش شد ،وامیدوارم عطا منطقی به این موضوع وهمچنین علاقه دخترش به معین فکر کنه ممنونم آزاده جان
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خواهش میکنم. منم امیدوارم عطا یه گوشه چشمی هم به این علاقه نشون بده🥺داماد مثل معین از کجا میخواد پیدا کنه آخه🙄
۴ ماه پیش
نیلوفرسامانی
00فریال بنده خدا تنها دغدغه اش این بوده یکی براش شعر بخونه😂😂 چا رمانتیک بچه😁🤭