مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت پنجاه و دوم
زمان ارسال : ۱۹۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 10 دقیقه
دهان فریال به اندازهی یک بند انگشت باز ماند. ناگهان سرمایی را احساس کرد که روی شانههایش نشست و رخوت تنش را به کلی سست کرد. هاج و واج سر پایین افتادهی مرد مقابلش را نگاه میکرد و حالا با سکوتشان، زمزمهی حاضرین توی کافه واضح تر شنیده شد. دخترِ میز کناری به صحبتهای دوستش با صدای بلند خندید و گفت:
- وای از دست تو!
فریال لبهایش را خیلی آرام روی هم گذاشت و فکر کرد ای کاش میتوان
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
آزاده دریکوندی | نویسنده رمان
عزیزم خیلی خوش اومدی به ویآیپی 🤩امیدوارم رمان رو تا انتها دوست داشته باشی و هر زمان که در مورد پارتها نظری داشتی حتما بنویس که خیلی بهم میچسبه😍
۳ هفته پیشنیلوفرسامانی
00فریال بنده خدا تنها دغدغه اش این بوده یکی براش شعر بخونه😂😂 چا رمانتیک بچه😁🤭
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خیلی لوس و رمانتیکه... همهاش دنبال فضای شاعرانهاس😅
۴ ماه پیشZahra
۲۵ ساله 10جالبه مشخصه اصلی رمان اینه که از زندگی واقعی دور نیست وما برای هر کدوم از ادم های داستان کسی رو میشناسیم ولی چرا همش فکر میکردم اتفاقی که برای معین افتاده ی چیز خیلی عجیب غریبه در صورتی که نبود🤔
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
چون من میخواستم که اینجوری فکر کنی😂😂
۶ ماه پیشمنیر
00😍
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
💚😍
۶ ماه پیشپرنیا
10ای وای عزیزم 🥹🥹🥹سرما خورد ک اونم شدید😂😂😂معصومه بانو اگه بدونی چطوری سرما خورده براش چایی نبات نمیاری مادرجان😁 توی ی اطلاعیه بنویس بخدا فرهاد هست بیاین🥺مرسی ازت ک انقد خوب مینویسی❤️
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
دقیقا!😂اگه بدونن چجوری سرما خورده قطعاااا از خشم مصطفی یکی که در امان نمیمونه... مصطفی سر معین رو بیخ تا بیخ میبره🤦
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خواهش میکنم قربونت☺️💚
۶ ماه پیشایلما
00پریسا جون خودش لایق معین ما نبوده این وصله ها بهش نمیچسبه 😜شایدچون رویای دژاوو فرهاد میرزا رو داشت 😁شایدم متوجه بودن فرهاد اینجا نشدن😂😂درکل رمانت روال آروم وقشنگی داره واقعا از خوندنش خسته نمیشی
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آره شاید ندونن فرهاد اینجا هم هست....🤔 اون مهرهی ماری که گفتی معین داره رو من فکر میکنم در اصل فرهاد داره😩اونم برای مخاطبینم... وگرنه در میان خود کاراکترا که انقدرا هم تحویلش نمیگیرن😅
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مرسی از تعریفت🥺💚
۶ ماه پیشایلما
00خدای من معین سرماخوردگیشم دوسداشتنی فکرکنم مهره مارداره 😍ازبس آقاست حالا فکرکن مامانش بفهمه مریضی و از بغل فریال گرفته چ شود😂
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مامانش بفهمه میشینه یه گوشه گریه میکنه😂
۶ ماه پیشمریم گلی
00بلاخره راز مگوی معین فاش شد ،وامیدوارم عطا منطقی به این موضوع وهمچنین علاقه دخترش به معین فکر کنه ممنونم آزاده جان
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خواهش میکنم. منم امیدوارم عطا یه گوشه چشمی هم به این علاقه نشون بده🥺داماد مثل معین از کجا میخواد پیدا کنه آخه🙄
۶ ماه پیش
Hadis
۲۱ ساله 00عالیه آزاده جون مرسی بابت تخفیف❤️ بالاخره بنده هم عضو شدم و بسیار ازاین بابت خرسندم😌 چه لفظ قلم شد😂 ولی واقعا خوب شد که عضو شدم این پارتا خیلی هیجان انگیزه هرچند همه پارتا همینه😁