پارت شصت و هشتم

زمان ارسال : ۱۲۲ روز پیش



نگاهی به صورتم انداخت.


- تاباندخت یه چیزی پرسید که خیلی مهمه. چرا باید یه زن و مرد رو که دروهمسایه فکر می‌کنن زن‌وشوهرن، تو خونه‌شون بگیرن. عزیزم، به خاطر این نریخته بودن تو اون خونه. یکی دیگه اون‌جا بوده که رفته بودن ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید