پارت شصت و پنجم :



صورتم را میان دستانم پنهان کردم و زار زدم.

- من مامان رو می‌خوام. ایرج تو رو خدا مامان رو پیدا کن.

نفس صداداری بیرون داد.

- تابان، تو رو خدا این‌طوری نکن. لازم نیست منو قسم بدی، خودت می‌دونی مامان چقدر برام عزیزه. درسته منو به دنیا نیاورده ولی مامانمه، از وقتی یادمه کنارم بوده، همیشه ازش محبت دیدم. اگه می‌تونستم پیداش کنم واقعاً می‌کردم.

- می‌د

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۰۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.