پارت شصت و چهارم

زمان ارسال : ۱۱۵ روز پیش

**فصل دهم**




بیست‌وسوم تیرماه بود.


سعی داشتم ذهنم را از فکر مامان و شمس خالی کنم. داشتم دیوانه می‌شدم.


روزنامه‌ای را که ایرج با خودش آورده بود جلویم باز کرده بودم و تلاش می‌کردم خبر مهمی ر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید