پارت شصت و سوم

زمان ارسال : ۱۲۵ روز پیش


- سر طناب رو ول کردی.


با چشم به سمت راست اشاره کرد و دیدم بعضی جاهای سقف حلقه‌های فلزی ضخیمی وجود دارد. طناب را از چند تا از آن‌ها رد کرده و گره زده بود. اگر می‌افتادم، فقط از سقف آویزان می‌شدم اما بلایی سرم نمی‌آمد.

< ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید