هدف سخت به قلم زهرا رحمانی
پارت شصت و نهم
زمان ارسال : ۸۹ روز پیش
_نتونستم.
_ممنونم!
این را گفت و اشکهایش را پس زد. هر چند که باز هم چشمانش پیوسته پر و خالی میشدند، اما اینبار تلاش بیشتری برای تسلط بر خود کرد. لحن مهران آرامتر از همیشه بود.
_تموم تلاشمو میکنم که پیداش کنم تانیا. نمیدونم چ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما