پارت شصت و نهم

زمان ارسال : ۸۹ روز پیش

_نتونستم.

_ممنونم!

این را گفت و اشک‌هایش را پس زد. هر چند که باز هم چشمانش پیوسته پر و خالی می‌شدند، اما این‌بار تلاش بیشتری برای تسلط بر خود کرد. لحن مهران آرام‌تر از همیشه بود.

_تموم تلاشمو می‌کنم که پیداش کنم تانیا. نمی‌دونم چ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید