پارت شصت و پنجم :

روی تخت ولو شد در حالی که حال روحی خوبی نداشت. تمام تصوراتش از آرسین، ناگهان دود شده و به هوا رفته بود. از بیشترین کسی که عصبانی بود خودش بود. بارها فرصت این را داشت که با دید بازتری او را زیر نظر بگیرد؛ اما با ساده‌لوحی از همه چیز گذر کرده بود.
پاهایش را در سینه جمع کرد و به خود لرزید. دقیقه‌ای بعد چنان نوای گریه‌ای را سرداد که تمام غم، درد و رنجی را که مدت‌ها بود سر دلش سنگینی می‌کرد

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۳۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایسان

    00

    خوب

    ۲ ماه پیش
  • ساناز

    00

    💐💐💐

    ۶ ماه پیش
  • زهرا رحمانی | نویسنده رمان

    ❤️❤️❤️

    ۶ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.