هدف سخت به قلم زهرا رحمانی
پارت شصت و چهارم :
_لعنتی!
مهران این را گفت و به سوی پنجره دوید.
_از اینجا گورشو گم کرده!
تانیا نفسی عمیق کشید.
_منظورتون کیه؟
نگاه مهران به قدری خشونت آمیز بود که تانیا احساس ناامنی کرد.
_مطمئنم که خبر داشتی! نمیدونم چرا از کسی که تو دزدیده شدن پدرت مهرهی اصلی بوده دفاع میکنی؛ اما اینو بدون که اون آدم به قدری حیلهگر و عوضیه که حتی ممکنه تو رو هم بازی بده!
تانیا بیکلام ف