پارت شصت و چهارم

زمان ارسال : ۹۴ روز پیش


_لعنتی!

مهران این را گفت و به سوی پنجره دوید.

_از اینجا گورشو گم کرده!

تانیا نفسی عمیق کشید.

_منظورتون کیه؟

نگاه مهران به قدری خشونت آمیز بود که تانیا احساس ناامنی کرد.

_مطمئنم که خبر داشتی! نمی‌دون ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید