پارت شصت و چهارم :


_لعنتی!
مهران این را گفت و به سوی پنجره دوید.
_از اینجا گورشو گم کرده!
تانیا نفسی عمیق کشید.
_منظورتون کیه؟
نگاه مهران به قدری خشونت آمیز بود که تانیا احساس ناامنی کرد.
_مطمئنم که خبر داشتی! نمی‌دونم چرا از کسی که تو دزدیده شدن پدرت مهره‌ی اصلی بوده دفاع می‌کنی؛ اما اینو بدون که اون آدم به قدری حیله‌گر و عوضیه که حتی ممکنه تو رو هم بازی بده!
تانیا بی‌کلام ف

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۳۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.