پارت شصت و سوم :

با صدای کوبیدن به در، از هم جدا شدند. تانیا مضطرب شده بود و این نگرانی را در آرسین نیز حس کرد.
_برو تو راهرو، اتاق سمت چپ!
نمی‌دانست چرا میل به همکاری با او را دارد؛ اما در آن لحظه، حس می‌کرد محافظت از او، تنها کار درستی است که باید انجام دهد. در با خشونت باز شد؛ پس تازه‌وارد مولایی نبود! ملایمت او با این خشونت، در تضادی آشکار بود. خود را در حال شستن ظرف‌های شام نشان داد و با آرامشی

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۳۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    10

    آرسین زرنگ تر از این حرفهاست که به راحتی لو بره خیلی قشنگ بود ممنون نویسنده جان

    ۸ ماه پیش
  • زهرا رحمانی | نویسنده رمان

    مرسی که با نظراتت منو همراهی می‌کنی مریم جان🥰❤️

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.