پیله ی پروانه به قلم فرگل حسینی
پارت سی و پنجم :
همین که پروانه کنار درب رسید، در همان حین درب باز شد وهوتن با یک کوله پشتی ویک ساک دستی مشکی رنگ جلوی چشم های پروانه میان چهار چوب درب ظاهر شد.
_جایی داری میری؟
هوتن چند قدم جلوتر آمد ودرب را پشت سرش بست ساکش را روی زمین گذاشت وگفت:
_در واقع سوالت اشتباهه! باید بپرسی جایی رو داری بری؟
_خیلی خوب اینجوری میپرسم، جایی رو داری بری؟
هوتن سرش را به چپ وراست تکان داد.
_
مطالعهی این پارت حدودا ۹ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۴۹ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فرگل حسینی | نویسنده رمان
نه به این قرص ها ربطی ندارد ولی خب باید ببینم
۴ ماه پیششهین
00خواهشن پیله ی پروانه رو از پارت ۳۵ برام باز کنید یا اینکه حق عضویت بدید
۴ ماه پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
باشه اوکیش میکنم با پشتیبانی حرف زدم حق عضویتش کنه
۴ ماه پیشپرنیا
00انگار هوتن ی چیزایی بدونه 🤔🤔
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی
00هوتن یه چیزایی می دونههههه😧 چرا من حس می کنم یه نسبتی داره؟ یه موضوعی هست که هوتن حالا یا واسه رمزگشایی از چیزی اومده یا انتقام از شکیب؟؟؟
۶ ماه پیشهانا
00وااای نون و رب منو یاد بچگیم انداخت منو دختر داییم عاشق رب بودیم در اولین فرصت ربا رو کش می رفتیم بعضی وقتا با نون می خوردیم چقدر دعوامون میکردم بخاطر این کار😂
۸ ماه پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
وایی بچگی جالب بود من خودم نون وترشی میخوردم😂😂😂
۸ ماه پیش
Zarnaz
۲۰ ساله 00دلممممم برای هوتن گوگولی تنگ شده بود 😍😍آخر این هوتن میفهمه که چه کسی میخواد پروانه رو بکش من مطمئنم 😍و به نظرم این تیکه از حافظه اش که برای تصادف یه ربطی به قرص های که دست حامی باید داشته باشه نه🤔