پارت شصت و هشتم

زمان ارسال : ۱۱۴ روز پیش

بهوت به سیاهی اطراف نگاه می‌کردم. قلبم تند می‌زد و انگار به نخ نازکی بند بود که هر آن خیال پاره شدن داشت. با فریاد ئه‌دا خودمان را به جمع رساندیم. زیر نور آتش، بچه‌هایی که بزرگ‌ترها را بغل گرفته و بزرگ‌ترهایی که هراسان یکدیگر را نگاه می‌کردند، پیدا بودند.
تاته رو به زن‌ها صدایش را بالا برد.
- بِدَنگِ بیدِ¹.
بعد رو به شاهو و سلیمان کرد.
- صدا از همین نزدیکی‌ها بود، همین د

77
21,913 تعداد بازدید
51 تعداد نظر
102 تعداد پارت

اطلاعیه ها :

سمیه نوروزی : ۱ هفته پیش

سلام و عرض ادب خدمت خوانندگان عزیز رمان گلباش. با توجه به یک سری تغییرات در پارت‌های پیش‌رو، پارت‌های جدید با کمی تاخیر بارگذاری می‌شود. از تاخیر به وجود آمده عذرخواهی می‌کنم و از صبر و شکیبایی شما سپاسگزارم.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید