گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت شصت و چهارم
زمان ارسال : ۱۶۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
درد سوراخی که شاخهی تیز درخت، در کف پایم به یادگار گذاشته بود، کمتر از درد قوزک پایم نبود. جرات اینکه پایم را درون کفش بِبَرم نداشتم. تنها پارچهی دور و برم شال کمرم بود. بازش که کردم کاغذ ههراله خانم کنار پایم زمین افتاد. تکهای از انتهای شال را بُرش دادم و روی زخم بستم. کوله به پشت و لنگان پشت سر جمعیتی که با گریههای سوزناک نرمین اشک میریختند، راه افتادم. کنجکاوی از دانستن کلم
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.