مردمک سفید به قلم سحر حاجیوند
پارت یازده
زمان ارسال : ۲۳۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
سهراب از کنارش گذشت و شانهای بیتفاوت بالا انداخت.
-باور نکن. من برم خدا داره صدام میکنه.
بوی غذا در خانه پیچیده بود و من روی زمین کنار تخت، تاریکترین نقطه را برای مچاله شدن در خودم انتخاب کرده بودم؛ جایی که همان یکذره نور ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
00نامزدداشته ممنون سحربانو😘🙏