پارت هفده

زمان ارسال : ۱۲۱ روز پیش

معز سر تکون داد و از روی مبل بلند شد.
- لیا جان الان وقت مناسبی برای این حرف ها نیست برو تو اتاق استراحت کن فردا درباره اش صحبت میکنیم.
صدام رو کمی پایین آوردم و به معز که روبروم ایستاده بود خیره شدم.
- اتفاقا الان حلش کنیم بهتره شما دخالت نکن.
با چشم برام خط و نشون کشید اما جدیش نگرفتم و کنارش زدم.
اگه از همین حالا قرار بود جلوی حرف هاشون سر خم کنم و چیزی به روی خودم نیارم

483
45,193 تعداد بازدید
236 تعداد نظر
26 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید