پارت پنجاه و نهم :

یک هفته‌ای از اقامتش در آن خانه می‌گذشت. خانه‌ای قدیمی، کوچک و تمیز بود و تقریبا تمام امکانات لازم را داشت. یخچال پر از مواد غذایی بود و روزها وقتش را به آشپزی می‌گذراند. شب‌ها هم گاها تا نزدیک سحر، از کتاب‌ها و مجلات اندک موجود در کتابخانه‌ی قدیمی اتاق، مطالعه می‌کرد.
روزی که پا به آن‌جا گذاشته بود، خیال نمی‌کرد بتواند حتی یک ساعت هم دوام بیاورد؛ اما اکنون... با گذشت حدود هفت رو

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۳۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    00

    خدا اتفاقای خوبی برای تانیا بیافته ،بیچاره خیلی دربه دری کشیده ،خانوادشو از دست داده تازه خودش هم امنیت جانی نداره ممنونم نویسنده جان

    ۸ ماه پیش
  • زهرا رحمانی | نویسنده رمان

    ممنون از حضورت عزیزم

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.