پارت پنجاه و هشتم :

مهران پوفی کشید. همه چیز به قدری ناگهانی اتفاق افتاده بود که درک درستی از ماجرا نداشت. تانیا پیدا شده بود. کسی که رازهای زندگی‌اش آن ویرانی را به بار آورده بود. کسی که ممکن بود مقتول بعدی باشد و اکنون... او مانده بود و تصمیمی که می‌توانست سرنوشت پرونده، تانیا و خیلی چیزها را دگرگون کند.
_قربان پشت خطین؟
مهران چشمانش را بر روی هم فشرد. مولایی هنوز از غم و دردش خبری نداشت.
_می‌تون

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۴۰ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایسان

    00

    خوب

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.