پارت چهل و یکم :

دستم روی یه تیکه شکسته گلدون قفل شد و خشکم زد! اینا فکر میکردن من قاتلم؟
چجوری به این نتیجه رسیده بودن؟

صدای سروان احمدی اومد که با لحن ملایمی گفت :
- فرهود جان، یه لحظه آروم باش بشین باید یه چیزایی رو بشنوی.

فرهود بیشتر داد زد :
- نمیخوام بشنوم. تو داری میگی خواهر من قاتله دوتا آدمه؟ تو فرشته رو می‌شناختی کله شق بود قبول، عجیب و غریب بود قبول ولی زورش به یه مورچه

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۷ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۶۰ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    آخی دلم برای فرشته سوخت فقط فرهود پشتش گرفت من بودم وقتی قرار شد زنده بشم فقط با فرهود حرف میزدم وقتی پشتموخالی کردن چه فایده ای داره که باهاشون رفت و آمد کنم 🥺😥عالی بود مرسی حانیا جونم💋💋

    ۹ ماه پیش
  • حانیا بصیری | نویسنده رمان

    🥺❤️

    ۹ ماه پیش
  • آمینا

    00

    فعلا بیا برو نقش مرده رو بازی کن هروقت قرار شد زنده بشی با کمک لئون و فرهود بی گناهیتو ثابت کن.ولی واقعا چه بد که پدر و مادر آدم این برخورد رو داشته باشن🥲🥲

    ۹ ماه پیش
  • حانیا بصیری | نویسنده رمان

    😂❤️

    ۹ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    البته که بابای فرشته از اولشم زیاد با رفتارهای فرشته وبرخوردش موافق نبود وبه قولی آبشون توی یه جو نمیرفت ولی دیگه خیلی بی انصافی به خرج داد دم برادری مثل فرهود گرم ،ممنون نویسنده جان

    ۹ ماه پیش
  • حانیا بصیری | نویسنده رمان

    ❤️😘

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.