پارت چهل :

کلید انداختم رفتم اتاق خدمات و دیدم یه عالمه لباس و فرم خاکستری اونجا آویزونه، نمی‌فهمم واقعا چرا من نباید با لباس خودم میرفتم پیش بابا و فرهود ؟
مانتو کتی مشکی تنمو در اوردم و یکی از مانتو های آویزون شده توی اتاق رو برداشتم و نزدیک بینیم بردم و با چندش بو کردم.... شت!!! نمیدونم قبلا تن کی بود ولی بوی سگ عرقش زد تو صورتم.
با صورت جمع شده اومدم مانتوی بعدی رو بردارم که یهو در باز شد و ی

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۶۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    اومایگاد گوارش پیدا شد 🤯😳عالی بود مرسی حانیا جون ❤️❤️

    ۹ ماه پیش
  • آمینا

    00

    مرسی بابت پارت.ماتیلدا چرا منگ و گیجی تو دختر

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.