پارت پنجاه و ششم

زمان ارسال : ۱۳۹ روز پیش

_ ونداد!
تشر وصال دهانش را بست. حال مادرش به حد کافی بد بود. دیگر لازم به یاد آوری دوبارۀ آن زن نبود. یاسمین بی نگاه به چهرۀ عصبانی و مغموم آن دو رو گرداند: غذاتونو بخورین. من میل ندارم.
به کتاب خانه رفت. تکیه به در بسته داد. اشک داغ و شور روی گونه اش لغزید و غیظ ونداد را شنید: کوفت بخوریم بهتر از غذاست.
خشمگین به آشپزخانه رفت. محتویات دیگ برنج و خورشت و کیکی که ساعت ها انتظار خوردن

66
20,497 تعداد بازدید
52 تعداد نظر
95 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید